چرادیندار باشیم ؟( قسمت چهارم)
سلام توقسمت قبل گفتیم خدا دلش خواست موجودی رو خلق کنه که معنی عشقش رو بفهمه موجودی که خدا رو بشناسه برای همین ما خلق شدیم منتها درک عشق خداوند نیاز به ظرفیت داره و رد شدن از سختی ها وبندگی کردن خدا چنین ظرفیتی رو برای ما پدید میاره
ادامه اون حدیثی که داشتم توضیح میدادم تو پست قبلی:انسان ها را به اطاعت و عبادت خود موظف گرداند تا از این راه ، سزاوار و مستوجب رحمت و عنایت او گردند . در واقع این بندگی خداست که منجر به درک این عشق میشه ورحمت خدا رو شامل حال ما میکنه
ادامش خیلی جالبه:خداوند ، انسان را به خاطر کسب منفعت و سود و یا دور ساختن ضرر و خسارت نیافریده است . بلکه انسان را آفریده است تا او را به منفعت و نعمت و رحمت ابدی و اخروی در آورد خیلی تکان دهندست دوستان دقت کنید ما تو زندگی خیلی وقتا حواسمون پرت میشه ما اصلا نیومدیم که اینجا که زندگی کنیم زندگی به همین فرمی که الان داریم منظوره هدف خونه نیست ماشین نیست رفاه نیست ببین میگه بلکه انسان را آفریده است تا او را به منفعت و نعمت و رحمت ابدی و اخروی در آورد در واقع زندگی واقعی مال اون دنیاست اینجا فقط اومدیم تا کسب رحمت کنیم رحمتها رو جمع کنیم برای زندگی واقعی البته این معنیش این نیست که اینجا خونه ماشین و... نداشته باشیم چرا همه رو میشه داشت اما اینا وسیله باید باشه برا جلب رحمت خدا خونه خوب داشته باش اما نه از راهی و وقتی هم داشتی در جهت رضای خدا استفاده کن وبقیه نعمتها هم همینطور نباید جوری بشه حواسمون پرت شه هممون این چیزا رو میدونیم اما چرا پس تا بخور بخور یه عده رو میبینیم بهم میریزیم چون هدف جلوی چشممون نیست در واقع کسی که گناه میکنه شبیه بیماریه که داره به مرگ ایمانی وروحی نزدیک میشه دیدن یه بیمار مثلا مرگ مغزی چه حسی به ما میده ایا چیزی جز ترحم واندوهه ؟؟ ایا یک لحظه دلت میخواد جای اون باشی؟ نههههه!!خب گناهان دیگران هم باید چنین حسی تو ما پدید بیاره نه هوس اون گناه رو بدلمون بندازه مدام این چیزا رو باید برا خودمون تکرار کنیم تا دیدن دنیاطلبی دیگران ما رو از هدفمون باز نداره ........
نمیخوام طولانی بشه بازم سخن کوتاه میکنم وبه نظرات شما گوش میدم اما این موضوع ادامه دارد.....
دلنوشت خطاب به عزیز دلم امام سید علی : روزهای تلخی رو در سال هشتاد وهشت بعد رای گیری گذروندیم عملکرد یه عده خواص باعث شد مدتی آب این انقلاب گل الود شد وعده ای به ماهی گیری مشغول شدند وانگاه بود که دوباره از جان ناقابلت در برابرمولایت گفتی وجسم ناقصت انروز مجالی نبود که به قلبهای درهم شکسته ما بیندیشی فکر احساسات عمیق ما را به خودت نکردی؟؟؟ .....اما نه !! این جماعت کمر بسته بودند تا تو را در چشم این امت بشکنند آرزوی زنده زنده سوزاندن تو را داشتند با همه بغضشان ادامه دادند ....وخواص همچنان نفهمیدند ...وقتی چنین شرایطی پیش می آید وقتی جسم ناقص تو هم خواب این جماعت غفلت زده را بیدار نمیکند تیرها بار دیگر بر سینه حسین مینشیند بار دیگر عاشورا میشود وعلمدار را نشانه میروند بار دیگر بیرق حسین را به آتش میکشند نفرین بر دهانی که بی موقع باز شود ونفرین بر زبانی که نابه هنگام بسته بماند که این اغاز مظلومیت امام هر امت خواهد بود .. مولای من دیگر نخواهیم گذاشت از جان ناقابلت سخن بگویی جام زهر این جماعت را در کام خودشان خواهیم ریخت وسینه خودمان را اماده تیرهایی میکنیم که هدفشان توست ... وتو خوب میدانی این محقق نخواهد شد جز با تقوا و تقوا وتقوا به عشق تو جلوی گناهام سدی خواهم ساخت تا جانم لیاقت پیدا کند تا فدای جانت شود که تو امیر سپاه اسلامی .....
همه قسمتهای همین پست