دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۸:۲۲ ق.ظ
کوچه های مدینه اف بر شما

مدینه امشب هوای دلم بارونیه اسم مدینه که میاد بغضی سنگین راه گلوم رو میبنده یاد
بقیع میفتم اونجا که شاید میزبان مادرمون فاطمه (س) باشه بذار چراغهای دلم را
خاموش کنم بذار با تاریکی بقیع همناله بشم بقیع میدونی میزبان چه عزیزانی هستی
چرا زمینت رو از خاک غریبی پاک نکردی چرا دیواراتو اذین نبستی چرا عزیزان منو تو
تاریکی خودت پنهان کردی این تاریکی تو فقط باعث میشه نور اونا بیشتر دیده بشه
هیییییس گوش کن یه صدایی میاد انگار صدای ناله یه زنه گوش کن
تو این تاریکی بهتر شنیده میشه انگار صدا از توی اون کوچه میاد چقدر این کوچه ها
تاریک وسرده بذار برم جلوتر خدایا این خانوم کیه روزمین افتاده یه صدای همهمه
میاد انگار دارن یکی رومیبرن اون کیه طناب به گردنش انداختن چه خلافی ازش
سرزده کجا میبرنش صب کن یه پسر بچه اومد داره به اون خانوم کمک میکنه انگار
دستای اون خانوم جون نداره شایدم شکسته بازوش افتان وخیزان بلند شد دیوارها
کوچه عصای دستشه نمیدونم چرا پهلوشو گرفته چقد این صحنه ها برام اشناست انگار
بارها قصشو شنیدم قصه زنی که قربانی جهل امت پدرش شد قصه تنهایی مردی که
تنها گناهش اجرای عدالت بود قصه پسر نوجوونی که راز دار مادرش موند مدینه چه
دلسنگینی تو اما راحت باش انمرد دیگر نیست تا پلیدیهایت اشکار شود گوشهایت را باز
کن امروز ان زن در خاک تو ارام گرفته دیگر صدای ناله هایش را نخواهی شنید روزی
شکایتت را به خدا میکنم تو مرا یتیم کردی ومولایم را عذادار نفرین بر جهل مردمانت که
هنوز هم تورا تاریک نگه داشتند چه کار عبسی پوشاندن چهره خورشید با خاک ،تو هنوز
نمیگذاری عقده از دل بگشایم هنوز باید استین در دهان کنیم واز پشت دیوارها به زیارت
عزیزانمان برویم اما روزی اربابم خواهد امد ومن انروز فریاد خواهم زد وبه جهانیان
خواهم گفت که در اینجا چه گذشته به امید انروز