دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۲:۲۲ ب.ظ
با من حرف بزن ( فصل هشتم)
سه روز گذشته بود ونیلوفر تمام مدت توی اتاقش بود وبه صدای حمید گوش میداد
دیگه تصمیم نداشت جلوی احساسش بایسته تصمیم خودش رو گرفته بود میخواست
تا اخر خط بره دلش برا حمید تنگ شده بود نگاهش رو به سقف دوخت مدام حرفای
حمید رو با خودش مرور میکرد«جگر شیر نداری سفر عشق نکن » «ویژگی عاشق
اینه که غرور نداره تسلیمه » با خودش زمزمه کرد:
_ بهت ثابت میکنم دوست دارم اگه بمیرم بهت زنگ نمیزنم هرچی بگی گوش
میدم فقط کاش منو اینقد از خودت دور نمیکردی اشک تو چشماش جمع شد
از جاش بلند شد وچادر نمازش رو پوشید نشست رو به قبله سرش پایین بود
_ خدا میدونم تو این حس رو تو وجودم گذاشتی میدونم دلیلی دیگه ای نداره
تا مناونو دوس داشته باشم اما چرا دل اونو با من نرم نمیکنی؟ خدا هرچی بشه
منپا پس نمیکشم اما خواهش میکنم زودتر تمومش کن من برا همه گناهام توبه
میکنم هر غلطی کردم مال قبلا بوده الان دیگه میخوام اونی بشم که تو میخوای
خداااااااااا گریه امان نیلوفر رو بریده بود هق هق بلند او مادر را به در اتاق کشاند
رو ادامه مطلب کلیک کن![](../../../../../../../../../../../public/public/rte/images_new/smiles/3.gif)
همه قسمتهای رمان
دیگه تصمیم نداشت جلوی احساسش بایسته تصمیم خودش رو گرفته بود میخواست
تا اخر خط بره دلش برا حمید تنگ شده بود نگاهش رو به سقف دوخت مدام حرفای
حمید رو با خودش مرور میکرد«جگر شیر نداری سفر عشق نکن » «ویژگی عاشق
اینه که غرور نداره تسلیمه » با خودش زمزمه کرد:
_ بهت ثابت میکنم دوست دارم اگه بمیرم بهت زنگ نمیزنم هرچی بگی گوش
میدم فقط کاش منو اینقد از خودت دور نمیکردی اشک تو چشماش جمع شد
از جاش بلند شد وچادر نمازش رو پوشید نشست رو به قبله سرش پایین بود
_ خدا میدونم تو این حس رو تو وجودم گذاشتی میدونم دلیلی دیگه ای نداره
تا مناونو دوس داشته باشم اما چرا دل اونو با من نرم نمیکنی؟ خدا هرچی بشه
منپا پس نمیکشم اما خواهش میکنم زودتر تمومش کن من برا همه گناهام توبه
میکنم هر غلطی کردم مال قبلا بوده الان دیگه میخوام اونی بشم که تو میخوای
خداااااااااا گریه امان نیلوفر رو بریده بود هق هق بلند او مادر را به در اتاق کشاند
رو ادامه مطلب کلیک کن
![](../../../../../../../../../../../public/public/rte/images_new/smiles/3.gif)
همه قسمتهای رمان