با من حرف بزن

در کوی نیک نامان مارا گذر ندادند .... گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

با من حرف بزن

در کوی نیک نامان مارا گذر ندادند .... گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

سلام من یه انسان آزادم .آزاد از قید و بند احزاب گروهها ..نه ببخشید من یه اسیرم ..اسیرعشق مولام امام سید علی همه دنیا رو به شوخی میگیرم چیزی زیبا تر از عشق ندیدم. این وبلاگ وبلاگ دلدادگیست .جایی برای بیان بی قراریهای من .

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۸:۲۲ ق.ظ

کوچه های مدینه اف بر شما






مدینه امشب هوای دلم بارونیه اسم مدینه که میاد بغضی سنگین راه گلوم رو میبنده یاد

 بقیع میفتم اونجا که شاید میزبان مادرمون  فاطمه (س) باشه بذار چراغهای دلم را

 خاموش کنم بذار با تاریکی بقیع همناله  بشم بقیع میدونی میزبان چه عزیزانی هستی
 
چرا زمینت رو از خاک غریبی پاک نکردی چرا دیواراتو اذین نبستی چرا عزیزان منو تو

 تاریکی خودت پنهان کردی   این تاریکی تو فقط باعث میشه نور اونا بیشتر دیده بشه

    هیییییس گوش کن یه صدایی میاد انگار صدای ناله یه زنه گوش کن

 تو این تاریکی بهتر شنیده میشه انگار صدا از توی اون کوچه میاد چقدر این کوچه ها
 
 تاریک وسرده  بذار برم جلوتر خدایا این خانوم کیه روزمین افتاده یه صدای همهمه

 میاد انگار دارن یکی رومیبرن اون کیه طناب به گردنش انداختن چه خلافی ازش

 سرزده کجا میبرنش صب کن یه پسر بچه اومد داره به اون خانوم کمک میکنه انگار

 دستای اون خانوم جون نداره شایدم شکسته بازوش افتان وخیزان بلند شد دیوارها

 کوچه عصای دستشه نمیدونم چرا پهلوشو گرفته چقد این صحنه ها برام اشناست انگار

 بارها قصشو شنیدم قصه زنی که قربانی جهل امت پدرش شد قصه تنهایی مردی که

 تنها گناهش اجرای عدالت بود قصه پسر نوجوونی که راز دار مادرش موند مدینه چه

 دلسنگینی تو اما راحت باش انمرد دیگر نیست تا پلیدیهایت اشکار شود گوشهایت را باز

 کن امروز ان زن در خاک تو ارام گرفته دیگر صدای ناله هایش را نخواهی شنید روزی

 شکایتت را به خدا میکنم تو مرا یتیم کردی ومولایم را عذادار نفرین بر جهل مردمانت که

 هنوز هم تورا تاریک نگه داشتند چه کار عبسی پوشاندن چهره خورشید با خاک  ،تو هنوز

 نمیگذاری عقده از دل بگشایم هنوز باید استین در دهان کنیم  واز پشت دیوارها به زیارت

عزیزانمان برویم اما روزی اربابم خواهد امد ومن انروز فریاد خواهم زد وبه جهانیان

خواهم گفت که در اینجا چه گذشته به امید انروز

نظرات  (۲۸)

با قلبی شکسته این دهه را به شما تسلیت میگویم
پاسخ:
ممنون موشو جون
۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۰:۴۶ ارتفاعات انار
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟

یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟


بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام

بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟


اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید

محشر الله الله است می دانی چرا؟


یک بغل باران الله الصمد آورده ام

نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟


راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف

راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟


از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست

فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟


از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید

انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

عرض سلام و خداقوت و تسلیت شهادت بی بی فاطمه زهرا-سلام ا...علیها- .
به امید آن روز ...
به روزم با " چیست آن عهد ؟..." و منتظر حضورتون .
یا حق .
پاسخ:
سلام چشم
سلام ...
به روز هستم ...
شما هم دعوت هستید ....
کلیک رنجه بفرمایید ...
یا علی ....

سلام زهرا ی عزیز

الا پهلو شکسته لب در بنشسته
بگیر دامن او را بگو قسم به بابا بده حاجت مارا
الا پهلو شکسته لب در بنشسته
بگیر دامن او را بده قسم بمولا بده حاجت ما را
الا پهلو شکسته لب در بنشسته
بگیر دامن او را بده قسم به حسین شه کرببلا را بده قسم به حسن مجتبی بده حاجت ما را
الا پهلو شکسته لب در بنشسته
بگیر دامن او را بده قسم به زینب پرستار کربلا را بده قسم عباس به دستان بریده به آن ساقی طفلان بده حاجت ما را
الا پهلو شکسته لب در بنشسته
بگید دامن او را بده قسم به طفلت علی اصغرت را،بده قسم به قاسم بده قسم به علی اکبر بده حاجت ما را
الا پهلو شکسته لب در بنشسته
بگیر دامن او را بده قسم به سجاد بیمار کربلا را بده حاجت ما را شفای مومنین را شفای مسلمین را دوا و درد ورفع مشکلات همه بندگان خدا را و حاجت همه حاجتمندان را...آمین یارب العالمین
پاسخ:
سلام فاطیما خوبی؟ ممنون زیبا بود عزیز
سلام دوست
...
امیدوارم که خوب و سلامت باشید
با مطلبی از مردسالاری یا زن سالاری ، منتظر نظر حضرتعالی هستم
موفق باشید
پاسخ:
سلام چشم
قسمت شما هم خواهد شد ....

اصل رضایته نه زیارت ...

مثل اویس قرنی ....
پاسخ:
اووووووووووووووووه کی بره این همه راهو من کجا اویس کجا برادر
۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۹:۳۸ دختری در انتظار مهدی
آه مادرم کاش به جای تو مرا میزدن

سلام علیکم با چهارمین مطلب«آقا غریبه ...»درخدمتتون هستم خوشحال میشم قدم رنجه بر چشمان خادم المهدی بزارید...یامهدی
پاسخ:
سلام چشم خواهر
ــرای چــــــ ــشم هایــمـــ " نمـــ ـــاز بــــ ــاران " بخوانـــ

بغضـــ کرده، ابریستــــ ، امــا نمیـــ ـبــارد
پاسخ:
اخییییییییییی
۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۱۱ بیت های سوخته
ایام شهادت حضرت زهرا را به شما تسلیت عرض می کنم
پاسخ:
ممنون منم تسلیت میگم
شهادت حضرت فاطمه رو به تو دوست خوبم تسلیت میگمممم...
پاسخ:
ممنون نونوچه جون قربونت برم اجی
سلام بیشنهاد میکنم توی گزینه های نظر سنجی رمان ی گزینه ی دیگه هم بذار:
حوصلم نشد بخونم
پاسخ:
هههه بامزه بود حالا خودتون کی هستید معرفی نمیفرمایید ؟ اره واقعا بعضیا حوصله ندارن بخونن خوب این نظر سنجی مال کساییه که میخونن با عرض معذرت اگه تو هم بخونی شاید خوشت بیاد
۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۸:۲۹ دختری در انتظار مهدی
ورق های توسل گشته دسته / و انگشتانمان هم پینه بسته

فقط از تو سرودیم و نگفتیم / که از اعمالمان هستی تو خسته . . .

سلام علیکم با چهارمین مطلب «امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی...»در خدمتتون هستم .خوشحال میشم قدم رنجه بر چشمان خادم المهدی بزارید...یا مهدی
پاسخ:
سلام چشم
یافاطمه زهرا
تو کنج غم مولای بی زهرا نشسته
با یک دل افسرده از غم ها شکسته
مولا بدون یاوره ای وای ای وای
مولای من مولای غم مولای خسته.....

آه!
پاسخ:
آه
مادر نمیر! مردن برای تو زود است و یتیمی برای ما زودتر.
ما هنوز کوچکیم، از آب و گل در نیامده‌ایم. هنوز سرهایمان طاقت گرد یتیمی ندارد.
نهال تا وقتی که نهال است احتیاج به گلخانه و باغبان دارد، تاب سوز و سرما و باد و طوفان را نمی‌آرد، و ما از نهال کوچکتریم و از غنچه ظریف‌تر.
اما نه، نمان برای محافظت از ما، نمان برای اینکه از ما مراقبت کنی.
تو خود اکنون نیاز به تیمار داری. بمان برای اینکه ما تو را بر روی چشمهای خود مداوا کنیم.
تو اکنون به کشتی نجات طوفان زده‌ای می‌مانی که به سنگ کینة جهال غریق، شکسته‌ای و پهلو گرفته‌ای.
بمان برای اینکه ما بی‌مادر نباشیم. بمان برای اینکه ما مادری چون تو داشته باشیم.
می‌دانم که خسته‌ای، می‌دانم که مصیبت بسیار دیده‌ای، زجر بسیار کشیده‌ای، غم، بسیار خورده‌ای و می‌دانم که به رفتن مشتاق‌تری تا ماندن و به آنجا دلبسته‌تری تا اینجا.
اما تو خورشیدی مادر! بمان! به خفاشان نگاه نکن، این کوری مسری و مزمن دلت را مکدر نکند، تو بخاطر همین چند چشم که آفتاب را می‌فهمند بمان.
می‌دانم که تو به دنبال چشمی برای دیدن و دلی برای فهمیدن گشتی و نیافتی.
من با چشمهای کودکانة خودم شاهد بودم که تو با آن حال نزار، سوار بر مرکب می‌شدی و به همراه پدرم علی و دو برادرم حسن و حسین، شبانه بر در خانه‌های تک‌تک مهاجرین و انصار می‌رفتید و آنها را به دریافتن حقیقت، دعوت می‌کردید.
«ای گروه مهاجرین و انصار! خدا را، پیامبر را و وصی و دخترش را یاری کنید. این شما نبودید که با پیامبر بیعت کردید و عهد بستید که فرزندان او را به مثابه فرزندان خود بشمارید؟


کشتى پهلو شکسته پشت در پهلو گرفت
ساحلش مسمار در شد موج از هر سو گرفت

خون چکان از سینه‏ اش دنبال حیدر مى ‏دوید
یک قدم برداشت اما دست بر پهلو گرفت

چون گرفتند از گل ریحانه احمد گلاب
میخ در از قطره‏ هاى خون آن گل بو گرفت

بوى گل پیچید در گلخانه ‏اى آتش زده
غنچه‏ اش بر یارى او، سجده‏ اى نیکو گرفت

انتقام مصطفى را دشمنش در کوچه‏ ها
با غلاف و سیلى اش از چهره و بازو گرفت

پرده دار عصمت حق آمده خانه ولى
آنچنان نیلى شده کز همسرش هم رو گرفت

آفتابى در دل شب در میان خاک شد
قامت ساقى شکست و دست بر زانو گرفت
پاسخ:
خیلی قشنگ بود خیلی
سلام دوست خوبم
خدایا این چه مصیبتی بود که تا عمق تاریخ را به سوز و گدارز آورده است
این چه بلائی بود که جاهلان دین نشناس و جاهل بر سر اسلام آوردند
چرا فاطمه س را شهید کردند ؟!!!!!
پاسخ:
چون مردم زمانش بصیرت نداشتن امان از جهل
به لحظه های “بی” توبودن سلام میکنم
به سینه ام دلی هست به نام میکنم
تمام میشود این فاصله ها بی گمان
به لحظه های “با “تو بودن سلام میکنم
پاسخ:
ممنون قشنگ بود
سلام
شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و اینبار هم اجازه بده
به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه در کنار توایم
فضای سینه پر از عشق بی کرانهء توست
(کرم نما و فرود آ که خانه خانهء توست)
پاسخ:
سلام ممنون زیبا بود
ای کاش ما به همین اندازه که از مظلومیت زهرا سخن می گوییم از خطبه زیبای فدک از منش و رفتارش هم بگوییم
و عمل کنیم
مبادا زهرا هنوز هم حتی در میان شیعیان علی غریب و مظلوم باشد!
گمنام بودن خاک زهرا چه اهمیت دارد؟ اگر ما نام و نشان او را در دل حفظ کنیم؟
مبادا یاد زهرا؛ آخرین حرف هایش...آخرین کلماتش، وصیتش،(نه فقط بیت الاحزانش، نه فقط گریه های آخرش، نه فقط آوای حزینش) در دل ما بی نشان و گمنام شود...مبادا!!!!
پاسخ:
هست عزیز در دل من که گمنامه
مگسی را کشتم؛نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است؛
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من می چرخید
به خیالش قندم ،یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم
ای دو صد نور به قبرش بارد،مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم؛

مرحوم حسین پناهی
پاسخ:
بلــــــــــــــــــه
۰۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۹:۳۷ زینت زن=حفظ حجاب
سلام.
دل ما هیچ وقت تسلی پیدا نمیکند.

غم مادر غم دلسوزی هست.

یا فاطمه الزهرا (س)
پاسخ:
سلام حق باتوهه
سلام زهرا عزیزم
ممنونم از حضور و نظر و راهنمایی ات....
خوشحالم کردی مهربون
پاسخ:
سلام خواهش عزیزم
سلام
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم / مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند / ما منتظر شفاعت زهرائیم . . .
یا زهرا(س)
موفق و سلامت باشید
پاسخ:
سلام ممنون وهمچنین
با خاطرات " دیار عاشقی ( قسمت چهارم ) " منتظر حضور سبز شما هستیم
پاسخ:
چشم
بله، ایشالا اربابمون میاند و حرمی زیبا برای مادر و پسران غریبش در مدینه میسازند...

مامنتظر منتقم فاطمه هستیم...

ممنون که بهم سر زده بودید
جاتون خالی قم بودم که دیر بهتون سر زدم
با اجازتون لینکتون کردم

مستدام باشید
یا حق
۱۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۳۲ جامعه شناس مسلمان
سلام. بنده ی حقیر رو عفو کنید بابت تاخیرم.... مفصلا توضیح خواهم داد...


دنیا برایش، عالم بالا برایش، چیزی نمی آید به ذهنم ماورایش
بگذار تا این بار هم راوی بمانم
بگذار تا این قصه را از ابتدایش...
روزی که بابا چشم بست و دختری ماند
تنهای تنها با تمام ماجرایش:
این روزها حتی سلامش بی جواب است
جز غربت و غم نیست دیگر آشنایش
خورشید بود و روی دنیا نور می ریخت
بی شک ولی شب نقشه ای دارد برایش
...........
پرمدعا دستت قلم! هی! با تو هستم!
تاریکی مطلق!
رهایش کن! رهایش
یک نیمه از خورشید را خاموش کردی
تو یار ابلیسی؟ خودش؟ نه، مقتدایش
......
این شعر بوی دود و بوی خون گرفته
این شعر مثل کوچه و حال و هوایش
ای کاش میگفتم در این بیتی که گفتم:
او بود و یک میخ و دری که شعله هایش...
......
دارد صدای گریه ای می آید از دور
آیا به دادش می رسید آخر خدایش؟!
دستی به پهلو، دست دیگر رو به بالا
بگذار تا آمین بگویم با دعایش!
.......
دارم میان گریه (زه....را) می نویسم
این واژه من را میکشد با هر هجایش
دیگر برای باقی اش حرفی ندارم
دیگر پری قصه ناپیداست جایش
اما کسی می آید میگوید از او
روزی برایم قصه را تا انتهایش
۱۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۳۳ جامعه شناس مسلمان
سلام. بنده ی حقیر رو عفو کنید بابت تاخیرم.... مفصلا توضیح خواهم داد...


دنیا برایش، عالم بالا برایش، چیزی نمی آید به ذهنم ماورایش
بگذار تا این بار هم راوی بمانم
بگذار تا این قصه را از ابتدایش...
روزی که بابا چشم بست و دختری ماند
تنهای تنها با تمام ماجرایش:
این روزها حتی سلامش بی جواب است
جز غربت و غم نیست دیگر آشنایش
خورشید بود و روی دنیا نور می ریخت
بی شک ولی شب نقشه ای دارد برایش
...........
پرمدعا دستت قلم! هی! با تو هستم!
تاریکی مطلق!
رهایش کن! رهایش
یک نیمه از خورشید را خاموش کردی
تو یار ابلیسی؟ خودش؟ نه، مقتدایش
......
این شعر بوی دود و بوی خون گرفته
این شعر مثل کوچه و حال و هوایش
ای کاش میگفتم در این بیتی که گفتم:
او بود و یک میخ و دری که شعله هایش...
......
دارد صدای گریه ای می آید از دور
آیا به دادش می رسید آخر خدایش؟!
دستی به پهلو، دست دیگر رو به بالا
بگذار تا آمین بگویم با دعایش!
.......
دارم میان گریه (زه....را) می نویسم
این واژه من را میکشد با هر هجایش
دیگر برای باقی اش حرفی ندارم
دیگر پری قصه ناپیداست جایش
اما کسی می آید میگوید از او
روزی برایم قصه را تا انتهایش
پاسخ:
سلام ممنون زیبا بود
سلام خوبی .
به نظر من تو یه دختر نیستی اینو مطمئنم من تا حالا خیلی وبلاگ دیدم که دخترا درست کردن اما این وبلاگ کار دست نیست کار دله من به صورت اتفاقی به اینجا رسیدم و خوشحالم ، خوشحالم که این طور جونایی رو تو کشور داریم در پناه حق انشاالله بازم بهت سر می زنم با تشکر
پاسخ:
هههههههههههههههههه بابا به همه مقدساتم من مونثم باور کن مگه خانوما نمیتونن کار دل انجام بدن؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی